خصلت های پاک و ناب لفوری ها
خصلتهاي موجود در جامعه نيمه قبيله اي و عشيره اي لفور در هر نقطه اي كه باشد بر معيارهاي خاص خود استوار است، شرايط زيست محيطي در كنار عوامل ديگر كه بر اثر گذشت زمان رنگ و معيار و ارزش به خود گرفته است و فرهنگي را بوجود آورده است كه مردم تحت تاثیرآن تا روزگاری به هيچ عنوان حاضر نبودند ازآن دست بر دارند و هنوز فراوان افردی اند که به این اصول و ارزش ها پایبندند. هر چند كه بعضي از اين خصلتها ممکن است امروز از ديدگاه مردمان بی ریشه ارزش و اعتبار نداشته باشد ولی در گذشته نه چندان دور اصرار اين قوم بر حفظ ويژگيهايش او را از ديگر اقوام متمايز ساخته است. ازجمله این خصلت ها عبارتند از:
1-مردم لفور مردمي قانع با عزّت نفس و مناعت طبع بالا
2-اشتياق و همت زائدالوصف لفوری ها به کسب علم و دانش.
3-مهمان دوستي و مهمان نوازی
4ـ همياري و تعاون گروهي
1- مردم لفور مردمي قانع با عزّت نفس و مناعت طبع بالا
بسيار پيش آمده است كه مردم روستاهاي لفور به چيزي نياز داشتهاند ولي براي حفظ آبرو و موقعيت خويش، آن را با كسي مطرح نساختهايد. حتي بانزديكترين نزديكان خود. يا گاهي مشكلي پيش آمده اما آن را در حدي ندانستهاند كه براي چارهجويي وحل آن با كسي در ميان بگذارند. بسيار مشاهده شده است كه افراد براي روبهرو نشدن با يك نفر ناباب، راه خود را كج مي كردند و براي دهان به دهان نشدن با يك فرد هرزه و هتاك، دندان روي جگر گذاشته، حتي به دفاع از خويش نپرداختهاند؟ ديده يا شنيده نشده است كه تا كنون يك لفوري آبروي خود را به كف ناني بفروشد ويا خواستههاي دل خود را زمينهساز حقارت و زبوني و خفت و خواري خود كند. اينها و نمونههاي ديگري از اين قبيل، شواهدي بر روحيهاي متعالي اكثريت قريب به اتفاق مردم لفور است كه در فرهنگ ايراني و اسلامي از آن با عزّت نفس ياد ميکنند.
جان آدمي عزيز است و رفاه و برخورداري دوست داشتني است؛ اما انسانيت انسان بالاتر از هر چيز است و شخصيت و آبرو قيمتي بسيار بالاتر از مال و اندوخته دارد. كرامت نفس نيز، ارزشي برتر از معادلات و محاسبات منفعتگرايانه و مادي دارد.وقتي انسان به چيزي طمع ميبندد، در واقع بخشي از انسانيت والاي خويش را درمعرض خطر و تلف شدن قرار ميدهد تا آن خواسته را برآورده سازد.آيا به راستي خواستههاي نفساني تا اين حد مهم است كه در چنين معامله زيانباري پيگيري شود؟ چگونه ميتوان به خواستههاي دل، بيحساب و بيحدّ و مرز رسيد، بيآنكه از معنويت و كمال و ارزش، چيزي را فدا كرد و از دست داد؟ همين عزت نفس و مناعت طبع لفوريها با عث شده است كه ارزش فوق مادي خود را با خواستههاي حقير و هوسهاي ناپايدار و درخواستهاي ذلتبار، لكهدار نسازند. عزت به معناي صلابت و صاحبان عزت نفس، هرگز آبروي خود را به كف ناني نميفروشند و به خاطر مناعت طبع ، هرگز خواستههاي دل را زمينهساز حقارت و زبوني و خفت و خواري نميكنند. كسي عزت نفس دارد كه هويت انساني خويش را در مقابل ضربههاي خردكننده فسادها و تباهيها حفظ كند و اين جز در سايه خودشناسي و آگاهي به ارزش انساني و والايي جايگاه معنوي انسان فراهم نميآيد.انسان خود را با چه چيزي مقايسه ميكند و به چه چيزي ميفروشد و خود را به چه ميدهد و چه ميگيرد؟ اصلاً انسان به چه و چند ميارزد؟
حضرت علي(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايي، در بيان جايگاه رفيع انسان و ارزش وجودي او ميفرمايد: انّه لَيْسَ لأنفُسِكم ثَمَنٌ اِلاّ الجَنَّةَ، فلا تَبيعُوها اِلاّ بِها يعني؛ بدانيد كه براي جانها و وجودهاي شما، قيمت و بهايي جز بهشت، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد :كسي كه اين جايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستي و حقارت و طمع و ذلت كشيده نميشود و گوهر خود را به تمنيّات نفساني و خواهشهاي مادي نميفروشد. عزت نفس، مانع ميشود كه انسان آگاه، خود را ارزان بفروشد. كيان وجودي انسان، گاهي به خاطر طلب در هم ميشكند. هر كس ميكوشد خود را كامل و بينياز و بزرگوار جلوه دهد و شخصيت خويش را نگهبان باشد. ولي گاهي افراد سست اراده و طمّاع در برابر خواستن ، آن گوهر را از كف ميدهند.خواستن، سندِ احتياج است و نشانه فقر و ناداري. گاهي يك آبرو در گرو يك درخواست قرار دارد و با گشودن دست نياز، آن آبرو و حيثيتِ ساليان دراز، يكباره بر خاك ميريزد و بر باد ميرود.امام علي(ع) فرموده است: ماءُ وَجْهِكَ جامِدٌ تُقْطِرُهُ السّؤالُ، فَانْظُرْ عِندَ مَنْ تُقْطِرُهُ؟ آبروي تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره ميريزد. بنگر كه قطرات آبرو را پيش چه كسي ميريزي!
چه زيبا گفته است صائب تبريزي: پل ميكشي كه بگذري ازآبروي خويش دست طلب چو پيش كسي ميكني دراز بدترين وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزونطلبي، انسان را به خواستن وادار سازد و براي دست يافتن به آنچه كه ندارد، دست به هر كاري بزند و پيش هر كس و ناكسي كوچك شود و التماس و خواهش كند و كوچك شود، غلام و چاكر اين و آن گردد، تا از اين رهگذر، چيزي بر داشته هايش بيفزايد و يا به برخي از خواسته هايش برسد.مگر دنيا چه اندازه ميارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گرو آن بگذارد؟مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خويش را با آن مبادله كند؟ چه بسيار افرادي كه در چاه خواستن افتادند و چون با طناب ديگران بيرون آمدند و به خواستههاي نفساني رسيدند، زير بار منت دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را با وابستگي به ديگران معامله و مبادله كردند.آيا بايد به هر خواستهاي رسيد؟ و هر چه را دل خواست، بايد تأمين كرد؟ پس عفاف و كفّ نفس و كنترل غرايز و تمنيّات و مهار زدن بر حرص و آز، براي كجا و كيْ و چه كساني است؟! سخني زيبا از حضرت علي(ع) نقل شده است:وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنّيةٍ وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَي الرّغائبِ، فَاِنّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفسِكَ عِوَضا .خويشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهيز كن. هر چند تو را به خواستهها و آمالت برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از خويش ميدهي، چيزي عوض نخواهي يافت.مسأله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتي در اين داد و ستد، در مقابل دنيا و خواهشهاي نفساني قرار گرفت و بخشي از آن به هدر رفت و تباه شد، ديگر جايگزيني براي آن پيدا نخواهد شد.اين رهنمود مولاي آزادگان حضرت امير(ع) است كه فرمود: القناعةُ تُؤَدّي اِلَي العِزُّ قناعت، عزت ميآورد. و نيز سخن او است كه: العِزُ مَعَ اليأس (5) عزّت، همراه با نااميدي از دست مردم است. به آنچه داري قانع باش و به داشتههايت بساز، تا عزيز باشي. پس نخواه، تا عزيز بماني. طمع مدار، تا سربلند باشي و قانع باش، تا اسير نگردي. نگهباني از گوهر عزت و كرامت، وظيفه است. نبايد خود را در معرض تحقير و توهين قرار داد. انسان بايد از كاري كه به معذرتخواهي وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبرو و اعتبارش صدمه نبيند. معاشرت بزرگوارانه، براي مصون ماندن از تعرض و دشنام نااهلان، نگهباني از عزت نفس است. رسيدن به اين هدف، تنظيم خاصي را در روابط انسان با ديگران ميطلبد، رابطهاي بر مبناي هوشياري و حفظ عزت و مناعت و زير پا گذاشتن طمعها و خواهشها. پس بايد چنان زيست كه به پرداخت جريمه، مجبور نشد، و بايد چنان كار كرد، كه مورد توبيخ و ملامت قرار نگرفت،البته نه به اين معنا كه انسان از انجام وظيفه گفتاري و كرداري و موضعگيري در جاي مناسب، شانه خالي كند، اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمي هميشه گرسنه، اسير دنياداران ميشود. بزرگترين خدمت به فرزندان، تعالي بخشيدن به همتها و غنا بخشيدن به شخصيت وجودي آنهاست. در سايه چنين تربيتي، صاحبان روحهاي بلند و وارسته، اين گونه طلبها را تلخ و دشوار مييابند و به آن تن نميدهند. هم در برخورد با قدرتمندان بايد عزت ديني خود را پاسدار باشيم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذليلانه و حقيرانه پرهيز كنيم. اين گونه ميتوان موساي عزت را در برابر فرعون قدرت، سربلند نگه داشت. اگر كسي ثروتمندي را به خاطر پولش احترام كند، دين و شرافت خود را زير پاهاي خويش، له كرده است. به تعبير حضرت علي(ع): مَنْ اَتي غَنيّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغناهُ، ذَهَبَ ثُلُثا دينِه .هر كس نزد ثروتمندي رود و به خاطر توانگري و ثروتش در مقابل او كرنش و فروتني كند، دو سوم دينش رفته است!اين منش و رفتار را بايد به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بار آيند و در مقابل دارايان ، احساس حقارت و كوچكي و ذلت نكنند. در ديوان منسوب به حضرت علي(ع) شعري است با اين مضمون: جا به جا كردن صخرهها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوبتر است. من تلخي همه اشياء را چشيدهام. هيچ چيز، تلختر از سؤال و درخواست نيست . و به قول ناصرخسرو:بسي به زان كه خواهم نان ز دونان به آب روي، اگر بينان بمانم.
۲-اشتياق و همت زائدالوصف لفوری ها به کسب علم و دانش.
مردان اغلب خانواده های لفوری با وجود اینکه شغل آنها دامداری و یا کشاورزی بود و بطور طبیعی باید فرزندانشان را برای کار در مزرعه و یا دامداری تربیت می کردند اما مشاهده می شود که تعلیم و تربیت فرزندان و کسب علم و دانش مهمترین دغدغه انها بود. لفوری ها از قدیم الایام کسب سواد قرانی را یک وظیفه تلقی می نمودند. در هریک از روستا های لفور تا قبل از احداث و دایر شدن مدارس به سبک امروزی چندین مکتب خانه دایر بود که در آنها به فرزندان روستا و خردسالان خواندن قرآن و کتب دینی آموزش داده می شد.
کسب علم و آموزش بدون محدودیت برای زن و مرد یک فریضه بود. زنان با فضل و کمال کمتر از مردان نبودند. زنان روستا علاوه بر کار و تلاش خود در خانه و مزرعه برای کسب علم تلاش می کردند. روستا از ملا ربابه، ملا مارجان، ملا ساره، ملا آغاننه، ملا زبیده و .....پر بود. این اشتیاق در بعضی از خانواده ها آنچنان شدت و حدت و استمرار داشت که گویی موروثی بود.
نداشتن سواد قرانی برای افراد ننگ تلقی می شد وافراد فاقد سواد قرانی در محافل و مجالس خجالت می کشیدند. افراد دارای سواد قرانی برای افزایش دانش قرانی و کسب معلومات بیشتر حد یقفی نمی شناختند ولی افسوس که کتب و امکانات آموزشی به راحتی در دسترس همگان نبود. آن ایام که پادشاهان ایرانی از سواد خواندن و نوشتن بی بهره بودند. علمای لفوری تفسیر قرآن می نوشتند. میزان اثار قلمی ملا صادق لفوری (تالیف و تصنیف) در اوایل قرن 13 در قلب جنگل های لفور را بالغ بر 12 جلد ذکر نمودند.
مسیر ها و موانعی که آیه الله العظمی صالحی مازندرانی (معاصر) در کسب علم و فضل پشت سر گذاشت و زحماتی را که ایشان دراین مسیر متحمل شد فوق تصور و بیشتر به افسانه شبیه است. شقی ترین آدم ها حتی تحمل شنیدن رنج و مصایبی را که آیه الله العظمی صالحی مازندرانی درمسیر کسب علم و دانش متحمل شد را ندارند. مشکلاتی را که دکتر گودرزی برای کسب علم متحمل شد(1254 ه.ق.) غیر قابل وصف است.
وقتی که اولین مدرسه به سبک امروز در طی دهه 40 در روستای لفورک دایر شد. فرزندان خردسال از روستاهای اطراف و اکناف هجوم آوردند. آنها با پای پیاده کیلومترها راه روستایی را با مخاطرات بسیار در برف وباران طی و از رودخانه می گذشتند تا به مدرسه برسند، اگرچه مدرسه هم کفاف تقاضای همه آنها را نمی داد ولی مردم هم دست بردار نبودند.
لفور امروز ازنظر توسعه و برخورداری از امکانات زیربنایی نسبت به نزدیکترین شهر خود حد اقل 50 سال عقب تر است. گویی همه دولت ها و و همه حکومت ها برای رشد و آبادانی و توسعه این بخش از آب و خاک کشور هم قسم بودند،ریالی هزینه کنند!. دولتمردان همواره از فراهم نمودن حداقل امکانات برای مردم این منطقه کوتاهی نمودند تا آنجا که با قصورشان موجبات مهاجرت مردم و ترک آنها را از روستا هایشان مهیا نمودند.
با در نظر گرفتن آن همه شرایط سخت و رقت بار برای تحصیل علم، رسیدن به مقام شامخ مرجعیت شیعه و نیز تحصیل علم و عزیمت به خارج کشور و رسیدن به درجه دکتری طب در سال1290، برای کسی که یک بار لفور را از نزدیک دیده باشد و بعد مسافت این روستاهای واقع شده در قلب مناطق جنگلی البرز مرکزی را تا نزدیکترین شهر مازندران با پای پیاده پیموده باشد. به افسانه بیشتر شبیه است تا واقعیت.
با وجود این همه محرومیت آمار لفوری های دارای تحصیلات عالی به نسبت جمعیت انها در مقایسه با سایر نقاط کشور شگفت آور و غیر قابل تصور است. خانواده های زیادی وجود دارند که تمام فرزندان آنها دارای تحصیلات عالیه اند درحالیکه شغل پدرخانواده دامداری است وضعیت مالی آنها بسیار رقت بار. ولی همه این مصایب و مشکلات را در مسیر کسب علم و دانش با دل و جان خریدارند.
3ـ مهمان دوستي و مهمان نوازی
مهمان نوازي مردم لفور ريشه در فرهنگ و آداب و سنن آنها دارد و از اين نظر شهره خاص و عام وضرب المثل هستند . مهمان دوستي مردم لفوري خصلتي پسنديده است كه در بين همه اقشار غني و فقير لفوري وجود دارد . مهمان نوازي و پذيرايي از مهمان با صميميت و احساس خاصي همراه است. اين خصلت از دير باز در ميان مردم لفور وجود داشته است.
خانواده لفوری هميشه بهترين امكانات خود را نگه مي دارد و حتی آنرا از زن و فرزند دريغ می دارد به این بهانه كه شايد مهماني بيايد. در معماري خانههاي لفور اتاقي براي مهمان پيش بيني مي شد بطوري كه اين اتاق بر روي اهل منزل هميشه بسته مي ماند. تا اینکه میهمانی برسد. لفوري ها هيچگاه به تنهايي غذا نمي خورند. وقتي ازمنزل ناهار مهيا ميكردند و براي کارگر در حال كار درمزرعه مي بردند. هم غذاي اضافه و هم وسايل پذيرايي اضافه براي ميهمان مي گذاشتند.
4ـ همياري و تعاون گروهي
همياري و تعاون گروهي افراد در كارها كمتر جايي ديده مي شود. . تنها زيستن براي يك لفوري مفهوم ندارد ، و تنهايي به منزله نابودي است ، از اين روي در مسير زندگي و مقابله هاي نا برابر با با باد و طوفان و سيل طبيعت آموخته است كه همواره در كنار قوم و همكيشان خود زندگي كند تا از هر گونه گزند و آسيبي در امان بماند، تعاون و همياري آنها از روي خلوص نيت و مهرباني بدون دريافت مزدي براي يكديگر انجام مي دهند . ما حصل اين كار ممكن است متوجه فرد يا يك جامعه گردد. اموري از قبيل : ساختن مدرسه ، خانه ، نشا و وجین و درو محصول ، ساخت و لایروبي قنوات ، آب بند ، دفاع ، احداث كانال
(ادامه دارد)




